مجموعه آثار جلد دوم صفحات 343 -345
استاد شهید مرتضى مطهرى
جامعه اگر وجود حقیقى داشته باشد قهرا قوانین و سنن مخصوص به خود دارد.
اگر درباره ماهیت جامعه که هم اکنون بحث کردیم نظریه اول را بپذیریم و منکر وجود عینى جامعه شویم، قهرا جامعه را فاقد سنت و قانون دانستهایم، و اگر نظریه دوم را بپذیریم و ترکیب جامعه را از نوع ترکیب صناعى و ماشینى بدانیم، جامعه قانون و سنت دارد ولى همه قوانین و سنتش در رابطه على و معلولى مکانیکى اجزاء و تاثیر مکانیکى بخشهاى جامعه در یکدیگر خلاصه مىشود بدون اینکه در جامعه نشانهاى از نوع حیات و زندگى و آثار مخصوص دیده شود، و اگر نظریه سوم را بپذیریم، اولا جامعه به حکم اینکه خود از نوعى حیات مستقل از حیات فردى برخوردار است - - هر چند این حیات جمعى وجود جدایى ندارد و در افراد پراکنده شده و حلول کرده است - قوانین و سننى مستقل از افراد اجزاء خود دارد که باید شناخته شود، و ثانیا اجزاء جامعه که همان افراد انساناند - بر خلاف نظریه ماشینى - استقلال هویتخود
را و لو به طور نسبى از دست داده، حالت ارگانیزه پیدا مىکنند، ولى در عین حال، استقلال نسبى افراد محفوظ است، زیرا حیات فردى و فطریات فردى و مکتسبات فرد از طبیعت بکلى در حیات جمعى حل نمىگردد، و در حقیقت، مطابق این نظریه انسان با دو حیات و دو روح و دو «من» زندگى مىکند: حیات و روح و «من» فطرى انسانى که مولود حرکات جوهرى طبیعت است، و دیگر حیات و روح و «من» جمعى که مولود زندگى اجتماعى است و در «من» فردى حلول کرده است، و علیهذا بر انسان، هم قوانین روان شناسى حاکم است و هم سنن جامعه شناسى، و مطابق نظریه چهارم تنها یک نوع سنت و قانون بر انسان بما هو انسان حاکم است و آن سنن اجتماعى است و بس.
در میان علماى اسلامى شاید اولین فرد که به صراحت از سنن و قوانین حاکم بر جامعه، مستقل از سنن و قوانین افراد، یاد کرده است و در نتیجه براى جامعه «شخصیت» و «طبیعت» و «واقعیت» قائل شده است «عبد الرحمن بن خلدون تونسى» است که در مقدمه معروفش بر تاریخ، به تفصیل بحث کرده است، و در میان علما و حکماى جدید، اولین فرد که در پى کشف سنن حاکم بر جماعات برآمده «منتسکیو» فرانسوى دانشمند قرن هجدهم میلادى است. «ریمون آرون» درباره منتسکیو مىگوید: «هدف او معقول گردانیدن تاریخ است.او مىخواهد معناى داده تاریخى را درک کند.آرى، داده تاریخى به صورت گوناگون تقریبا بىانتهایى از رسوم، عادات، افکار، قوانین و نهادهاى اجتماعى به وى عرضه مىگردد.همین گوناگونى ظاهرا نامربوط است که نقطه آغاز تحقیق را تشکیل مىدهد.در پایان تحقیق باید نظمى اندیشیده جانشین این گوناگونى نامربوط گردد. منتسکیو درست مانند «ماکس وبر» مىخواهد از دادههاى نامربوط بگذرد تا به نظم معقول برسد.آرى، این مشى، همانا مشى خاص جامعه شناس است.»
خلاصه این بیان این است که در وراى گوناگونى شکلهاى پدیدههاى اجتماعى که آنها را با یکدیگر بیگانه نشان مىدهد، جامعه شناس وحدتى کشف مىکند که همه گوناگونیها مظهر آن وحدت شناخته مىشوند.
و همچنین درباره اینکه آثار و پدیدههاى مشابه اجتماعى از یک سلسله علل مشابه سرچشمه مىگیرند، از کتاب ملاحظات درباره علل عظمت و انحطاط رومیان چنین نقل مىکند: «تصادف بر جهان حکمفرما نیست.این نکته را مىتوان از رومیان پرسید، زیرا آنان تا زمانى که برنامهاى در فرمانروایى داشتند با کامیابیهاى پیاپى قرین بودند و چون برنامهاى دیگر در پیش گرفتند با ادبارهاى پیاپى روبرو شدند.در هر نظام سلطنتى علتهایى، خواه اخلاقى و خواه جسمانى، در کار است که نظام مذکور را به اعتلا مىرساند، برقرار مىدارد یا به سوى پرتگاه نابودى سوق مىدهد.همه پیشامدها تابع این عللاند و اگر تصادف یک نبرد، یعنى علتى خاص، دولتى را واژگون کرده باشد یقینا علتى کلى در کار بوده که موجب گردیده است تا دولت مذکور به دنبال یک نبرد از پا درآید.سخن کوتاه، روند اصلى است که موجب همه پیشامدهاى جزئى مىشود.»