فرهنگ و جامعه

این وبلاگ به منظور آشنایی با مفاهیم جامعه شناسی و فرهنگ ایجاد شده است

فرهنگ و جامعه

این وبلاگ به منظور آشنایی با مفاهیم جامعه شناسی و فرهنگ ایجاد شده است

جامعه از دیدگاه اسلام

آیا انسان بالطبع اجتماعى است؟

استاد شهید مرتضى مطهرى‏

مجموعه آثار جلد دوم صفحه 332  

این مساله از قدیم الایام مطرح است که زندگى اجتماعى انسان تحت تاثیر چه عواملى به وجود آمده است؟آیا انسان اجتماعى آفریده شده است، یعنى طبیعتا به صورت جزئى از «کل‏» آفریده شده است و در نهاد انسان گرایش پیوستن به «کل‏» خود هست، و یا اجتماعى آفریده نشده بلکه اضطرار و جبر بیرونى، انسان را مجبور کرده است که زندگى اجتماعى بر او تحمیل شود، یعنى انسان به حسب طبع اولى خود مایل است که آزاد باشد و هیچ قید و بند و تحمیلى را که لازمه زندگى جمعى است نپذیرد، اما به حکم تجربه دریافته است که به تنهایى قادر نیست به زندگى خود ادامه دهد، بالاجبار به محدودیت زندگى اجتماعى تن داده است، و یا انسان، اجتماعى آفریده نشده اما عاملى که او را به زندگى اجتماعى وادار کرده اضطرار نبوده است و لااقل اضطرار عامل منحصر نبوده است، انسان به حکم عقل فطرى و قدرت حسابگرى خود به این نتیجه رسیده که با مشارکت و همکارى و زندگى اجتماعى، بهتر از مواهب خلقت بهره مى‏گیرد، از این‏رو این «شرکت‏» را «انتخاب‏» کرده است.

پس مساله به این سه صورت قابل طرح است که زندگى اجتماعى انسان طبیعى است؟یا اضطرارى؟یا انتخابى؟ مطابق نظریه اول زندگى اجتماعى انسانها از قبیل زندگى خانوادگى زن و مرد است که هر یک از زوجین به صورت یک «جزء» از یک «کل‏» در متن خلقت آفریده شده و در نهاد هر کدام گرایش به پیوستن به «کل‏» خود وجود دارد، و مطابق نظریه دوم، زندگى اجتماعى از قبیل همکارى و همپیمانى دو کشور است که خود را به تنهایى در مقابل دشمنى مشترک، زبون مى‏بینند و ناچار نوعى همکارى و همگامى و ارتباط میان خود برقرار مى‏نمایند، و مطابق نظریه سوم زندگى اجتماعى از قبیل شرکت دو سرمایه‏دار است که براى تحصیل سود بیشتر، یک واحد تجارى یا کشاورزى یا صنعتى به وجود مى‏آورند.

بنابر نظریه اول عامل اصلى، طبیعت درونى انسان است، و بنا بر نظریه دوم امرى بیرونى و خارج از وجود انسان است، و بنا بر نظریه سوم عامل اصلى، نیروى عقلانى و فکرى و حسابگرانه انسانى است.

بنابر نظریه اول، اجتماعى بودن یک غایت کلى و عمومى است که طبیعت انسان بالفطرة به سوى او روان است، و بنابر نظریه دوم از قبیل امور اتفاقى و عرضى است و به اصطلاح فلاسفه غایت ثانوى است نه غایت اولى، و بنابر نظریه سوم از نوع غایات فکرى است نه غایات طبیعى.

از آیات کریمه قرآن استفاده مى‏شود که اجتماعى بودن انسان در متن خلقت و آفرینش او پى‏ریزى شده است.در سوره مبارکه حجرات آیه 13 مى‏فرماید: یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم.

اى مردم!شما را از مردى و زنى آفریدیم و شما را ملتها و قبیله‏ها قرار دادیم تا به این وسیله یکدیگر را باز شناسید(نه اینکه به این وسیله بر یکدیگر تفاخر کنید).همانا گرامى‏ترین شما نزد خداوند متقى‏ترین شماست.

در این آیه کریمه ضمن یک دستور اخلاقى،به فلسفه اجتماعى آفرینش خاص انسان اشاره مى‏کند به این بیان که انسان به گونه‏اى آفریده شده که به صورت گروههاى مختلف ملى‏و قبیله‏اى درآمده است، با انتساب به ملیتها و قبیله‏ها بازشناسى یکدیگر که شرط لا ینفک زندگى اجتماعى است صورت‏مى‏گیرد، یعنى اگر این انتسابها که از جهتى وجه اشتراک افراد و از جهتى وجه افتراق افراد است نبود،بازشناسى ناممکن بود و در نتیجه زندگى اجتماعى که بر اساس روابط انسانها با یکدیگر است امکان پذیر نبود.این امورو امثال این امور از قبیل اختلاف در شکل و رنگ و اندازه است که به هر فردى زمینه شناسنامه‏اى ویژه خود او اعطا مى‏کند.اگرفرضا همه افراد یک شکل و یک رنگ و یک قالب بودند و اگر رابطه‏ها و انتسابهاى مختلف میان آنها حکمفرما نبود،افراد در برابر یکدیگر نظیر کالاهاى متحد الشکل یک کارخانه بودند که تمیز آنها از یکدیگر و در نتیجه‏بازشناسى آنها از یکدیگر و در نتیجه نهایى زندگى اجتماعى آنها بر اساس روابط و مبادله اندیشه و کار و کالا غیر ممکن بود.پس انتساب به شعبها و قبیله‏ها حکمت و غایتى‏طبیعى دارد و آن، تفاوت و بازشناسى افراد از یکدیگر است - که شرط ‏لاینفک زندگى اجتماعى است - نه تفاخر و مایه برترى شمردنها، که همانا مایه کرامت و شرافت تقواست.